با توجه به فرا رسیدن سالروز قتل مرحوم امیرکبیر
جا دارد یادی کنیم از نقش ایشان نسبت به ایمنی شهر و
فرهنگ سازی با رویکرد آگاه سازی مردم
امیرکبیر، برنامههای اصلاحی متعددی برای تغییر سیمای کشور داشت و براساس دیدهها و شنیدههایش از زندگی مردم کشورهای دیگر و بیش از همه براساس مطالعات و اندیشههایش علاقه مند بود طرحی نو دراندازد و به عقب ماندگی دیرینه کشور خاتمه دهد.
او نخستین کسی بود که تصمیم گرفت به موازات آگاه ساختن مردم در مورد خطرات آتش، نهادی هم برای مقابله با حریق درهمه جای کشور ایجاد کند و چون در دوره ولیعهدی ناصرالدین شاه سالها در تبریز خدمت کرده و به چشم دیده بود درآن شهر تأسیسات و تجهیزاتی به امر آتشنشانی تخصیص یافته است، قصد الگو برداری از اقدامات انجام شده درآن شهر و تعمیم آتشنشانی درسطح کشور را داشت.
امیرکبیراطلاعات خوبی در زمینههای مختلف داشت و خوب میدانست تاریخ نخستین آتشی که توسط انسان افروخته شد از چهار هزار سال تجاوز میکند و این را هم میدانست که آتش یکی از کشفیات مهم بشری است و اگر چه عاملی بسیار مهم برای رفاه و آسایش انسان و نجات او از تاریکی و سرما و مددکار بشر در پخت غذا و عامل رشد بسیاری از صنایع اولیه است و انسان با استفاده از آن توانسته به پیشرفتهای قابل اعتنایی در زمینه ابزار سازی، سفال سازی، شیشه گری، ذوب فلزات و... دست یابد، اما خارج شدن آن از کنترل هم میتواند خطرات جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد.
او که تاریخ را خوب خوانده بود و به خوبی خبر داشت درتاریخ کشورمان آتشسوزی به کرات شهرهایی را به کام خود کشیده و حتی به ورطه نابودی افکنده است، شهر سوخته در67 کیلومتری جنوب زابل دراستان سیستان و بلوچستان را به یاد آورد که درسالهای 3200 تا 2100 پیش از میلاد رشد و شکوفائی خاصی داشت و چندین بار در آتش سوخت و دوباره بازسازی شد. شهری که حداقل در روزگار ما کاوشهای باستان شناسی انجام شده درآن ثابت کرده است حداقل چهار دوره مشخص آبادانی به خود دیده و ظاهراً درچهارمین دوره حیاتش براثر آتشسوزی به کلی ویران شده و از بین رفته است.
امیرکبیر همچنین میدانست در واپسین سالهای سلطنت هخامنشیان نیز آتشسوزی درتخت جمشید باعث از میان رفتن بخش عظیمی از ثروت ملی شده است، و درسال 325 هجری قمری، بغداد که در آن زمان جزو قلمرو ایران به شمار میآمد، به کام حریقی فرو رفت که دو شبانه روز ادامه داشت و شهر را به کلی ویران کرد. مغولان هم قسمتهای وسیعی از ایران را به آتش کشیدند و درشب سه شنبه دوازدهم ماه شوال 1098 هجری قمری، آتشی که در یکی از خانههای ساری برافروخته شده بود، منجر به آتشسوزی مهیبی شد که پس از ساعتی، دامنه اش تمام شهر را دربر گرفت و...
گوشه ای از مشکلات کشور و راهکارهای امیرکبیر:
امیرکبیر، تازه به محل کارش رسیده بود و میخواست کار روزانه اش را شروع کند که یکی از خفیه نویسان وارد شد و گزارشی را به رؤیت وی رساند:
«حاجی میرزا احمد نام، قهوه خانه سرپوشیده ملکی سراج الملک را که نزدیک قراول خانه دروازه قدیم شمیران واقع است، اجاره کرده، بالاخانه و خود قهوه خانه را مملو از چلیک های نفت کرده است.این انبار خیلی خطر دارد. چنانچه خدای نخواسته حریق درآن جا واقع شود، معالجه پذیر نیست، لذا، مراتب به جناب وزیر نظام اطلاع داده شد».
امیر، نگاهی به گزارشانداخت، ابروانش را درهم کشید، دقایقی را به فکر کردن گذراند و بعد، زیر لب زمزمه کرد:
امان از جهل ! امان از طمع !این مردم، به فکر خودشان هم نیستند و هیچ فکر نمی کنند که انبار کردن نفت، آن هم درمجاورت آتش اجاق و درجایی که هر روز دهها نفر به آن تردد میکنند و چپق و قلیان میکشند، چقدر خطر دارد و یک جرقه چطور ممکن است تمام زندگیشان را خاکسترکند.
وی با خود اندیشید:
«شواهد نشان میدهد قهوه خانه میرزا احمد تنها مکانی نیست که چنین وضعیتی دارد و قطعاً خیلیهای دیگر هم ممکن است اشتباه او را کرده باشند».
آن روز، ذهن امیرکبیر، مدتی طولانی با موضوع گزارشی که خوانده بود، درگیری داشت و برای حل مشکل از هر راهی وارد میشد، به بن بست میرسید و هر بار به خود میگفت:
کاری نمی توان کرد. هیچ قانون و قاعدهای وجود ندارد که بر اساس آن بتوان قهوه چی متخلف را مورد بازخواست قرار داد یا از این کار خطرناک منع کرد.
تازه، اگر هم قانونی وجود داشت، با یک گل بهار نمیشد. به فرض هم که با میرزا احمد برخورد شود، او تنها آدم متخلف نیست و نمی توان بالای سر یکایک مردم مراقب گماشت تا مرتکب چنین تخلفی نشوند.
اما ناگهان، جرقهای ذهنش را روشن کرد:
یک کار میتوان انجام داد... کاری که گذشتگان غفلت کرده و هیچ وقت انجام ندادهاند.
باید فهم مردمی را که به دلیل جهل یا غرض فرمانروایان همیشه دربی خبری نگه داشته شدهاند، بالا برد تا خودشان بتوانند نفع و ضرر را تشخیص بدهند و از اقدام به کارهایی که به صلاحشان نیست، خودداری کنند و چنین کاری، فقط از دو طریق امکان پذیر است: اول احداث مدرسه درهمه جای کشور و بعد انتشار روزنامهای که از طریق آن بتوان درزمینه مسایل مختلف، مردم را آگاه و به آنها اطلاع رسانی کرد.
دقیقاً از همان روز، امیرکبیر به فکر اجرای سریع اندیشههایی افتاد که از مدتها پیش در ذهن داشت و به همت او درسال 1230 شمسی، ابتدا یک کارخانه کاغذسازی درشمال شرقی تهران تأسیس شد و کاغذهای تحریری مرغوبی از آن بیرون آمد که به کاغذ امیری شهرت یافت و وقتی خیالش از بابت تأمین کاغذ راحت شد، به موازات فعالیت کارخانه کاغذسازی، دستور به انتشار روزنامه "وقایع اتفاقیه" داد و از بین افراد صاحب صلاحیتی که میشناخت، "میرزا جبار تذکره چی " را به عنوان مدیر روزنامه تعیین کرد و کار مباشرت ترجمه روزنامه را به "برجیس صاحب" داد و سپس در روز پنجم ربیع الاول 1268 (دیماه 1231) دربخش شمالی ارگ شاهی و درمحلی که سابقاً سربازخانه بود، مدرسه دارالفنون را با مدیریت " محمدعلی خان شیرازی " (وزیر خارجه) افتتاح کرد و تصمیم گرفت از دانش آموختگان آن مدرسه برای تأمین معلم بقیه مدارس کشور استفاده کند.
اگرچه امیرکبیر مورد ظلم قرار گرفت و فرصت عملی کردن تمام ایده های ناب خود را در جهت پیشرفت کشور نیافت اما نقش بسزایی را در بحث پیشگیری از آتش سوزی ها و آگاهی مردم کشورمان دارا می باشد...
روحش شاد و یادش گرامی...